۱۳۹۴ مهر ۲۱, سه‌شنبه

وامداری _ فرد _ خانواده _ همگرایی و جهان بینی _ بازتاب درونی وبیرونی _ رگ تاک

ما درکجای جهان پیرامونی خود ایستاده ایم ؟

صادق هدایت نویسنده بزرگ وصاحب سبک ایرانی دراوج شکوفایی وخلاقیت وشهرت در نوشتاری خودرا اینگونه تعریف می کند :>>>> همه ازمرگ می هراسند ومن از زندگی سمج خود <<<<

به راستی چرا هدایت اینگونه نسبت به زندگی خود مایوس است ؟

هدایت درد دارد وهزاران دلشوره _ برخی را درچهار چوب داستان هایش برای دیگران بازگو می کند تا کمی تسکین یابد ولی نویسنده بزرگ ما درشرایطی قرارمی گیرد که فکر می کند دیگران اورا نمی فهمند ویا خوب نمی فهمند وچنین است که دربرهه ای دیگر می نویسد : درزندگی زخم هایی هست .....

هدایت فرد است _ فردی که ازجهان خود وپیرامونی خویش چندان رضایت ندارد _او گرچه درد واندوه وافسوس دارد ولی نگرانی اش آب ونان و زندگی مرفه وحتی آمید به اینده نیست _ نگرانی هدایت از خانواده کوچک هم نیست _ او به بزرگ وبزرگتر می اندیشد _ درد هدایت افکار واندیشه های مسمومی است که جامعه پیرامونی اورا دربرگرفته است _ هدایت از وجود جهل ونادانی وخرافات درمیان مردم نگران است _ هدایت ازرسوم ائین هایی که بند محکم نادانی رابرگردن مردم محکم بسته اند  نگران است _ ازمردمی که درعصر خردورزی هنوز به فال واستخاره ودعا وجادو وجنبل  اعتقاد دارند _ مردمانی که دقتی از حل کوچکترین مشکل خود درمی مانند دست بدامن امامزاده ها می شوند _ بست می نشینند _ گریه ودعا ودرخواست می کنند برای همه گرفتاری های خود _ ازنداری وقرض و بدهی تا بیماری و گشودگی بخت وآرزوی فرزند  ووو

هدایت گرچه یک فرداست اما خودرا وامدار جامعه پیرامونی خود می داند _ تلاش می کند _ می نویسد _ فریاد می زند تاشاید بتواند اثری هرچند اندک برهر آنچه اختاپوس وار به دست وپا و فکر مردم گره خورده است را بشناساند ولی چه سود ؟ وقتی جهل و خرافات برذهنیت افراد چون رسوب نشست نمود وماندگار شد به این آسانی پاک نمی شوند  آنهم خرافاتی که آلوده به باورهای دینی ومذهبی باشند .
مخاطب هدایت  تنها انسان های ساده ونا آگاه وبیسواد نیست _ هدایت به باهوشان وتیرهوشان و هنرمندان نیز هشداار می دهد که باتوده همگرا نشوید _ دروضعیت موجود نمانید _ درگوشه وکنار شمعی برافروزید و مردم را از پیمودن راه بی حاصل وسرانجام باز دارید چراکه همه وامدار این مردم هستید
ولی چه فایده فکروذهن بسیاری ازهمین روشن فکرها علیرغم همه ادعا ها همچنان دراسارت راهزنان دیندار  ومذهب مدار  قرارداشته وازبدو تولد تا هنگامه مرگ این نانخورهای کاسب دین را درهمه امور خود دخالت می دهند ووقتی ازایشان سئوال می کنی ؟ پاسخ می دهند که چه کنیم  رسم وسنت است !

وچنین است که هدایت مایوس وناامید می گردد و زندگی وزنده بودن خودرا " سمج " معرفی می کند وچنین است که ازبازگویی وبازشکافی  زخم های زندگی پرهیر می کند .
 وامداری انسان ازپیرامون خود تاجهان 
 انسان وامدار است _ بدهکار است _ نخست بخود که شاید بتواند تاحدودی  این بدهی اش رابا کسب علم وآگاهی به خود بپردازد ولی وقتی چنین شد وتوانست تاحدودی از بدهی بخود دوری کند بدهکاری اش به جامعه پیرامونی خود برجسته تر وحقیقی تر می گردد _ این وامداری از خانواده آغاز می گردد _ با مقروض بودن به جامعه تداوم می یابد و با  به بدهکاری به جهان ادامه پیدا می کند .........
پس نخستین گام  >>> کسب  تجربه و آگاهی _ دوم _ قبول مسئولیت خانوادگی _ سوم _ پذیرش تعهد اجتماعی _ چهارم _ متاثر شدن ازجهان یعنی بزرگترین خانواده ....
هر انسانی که موجودیت واقعی وتثبیت شده ای پیداکرده وبه درجه ای از آگاهی رسیده است باید این مراحل راخوب بشناسد وگام به گام همه این چهار ایستگاه را پشت سربگذارد.

برای کسب آگاهی نیار مطالعه وخواندن لازم است_ انسان باید تلاش کند درمواردی چون تاریخ _ جامعه شناسی _ ادیان وائین ها _ نقد ادیان وائین ها _ جهان شناسی ( آگاهی نسبت  به وضعیت جهان ) _ ایدئولوژی ها ومکتب های فکری و اطلاعات عمومی _ شناخت طبقات اجتماعی _ مکتب های اقتصادی _ حقوق بشر ووو لازم وضروری است .

ومن اکنون  پس از گذران چند دهه کندوکاو وجستجو  چنین فهمیده وباور دارم 

چندان که خودرا شناختم فهمیدم  هیچ سدی نباید بتواند مانع آزاد اندیشی من گردد _ 
هیچ مکتب و فرد و راهی  نباید ونمی تواند خودرا ازنقد مصون دارد .
تقدس _ تفکر واندیشه دوران پرستش ( بت پرستی ) است وبرای انسان عصرخردورزی چنین  پرده ای وجود خارجی ندارد 
تعصب نسبت به هراندیشه ومکتب ومرامی  دشمن خرد ورزی و آزادی فکر واندیشه وانتخاب می باشد 
با هراندیشه و مکتب ومسلکی تا آنجا باید نزدیک شد که خدشه ای به آزاد فکری ورها اندیشی انسان وارد نکند 

ارشیا ارشادی  2015/10/12 

۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۸, جمعه

" شهیار " نام گوچک من زیباست

تقدیم به قله دست نایافتنی  شعر وترانه نوین  ایران  " شهیار قنبری "_ بامشاد تابناک 

دوباره بگو " شهیار " 
نام کوچک من زیباست 
..........................

نوشتن درباره یک هنرمند کار ساده ای نیست _  باید هنر مند باید  تا بتوانی در هزار توی افکار واندیشه های یک هنرورز سرک بکشی _ باید هزاران واژه دست نخورده  وناب رابه خط کنی _ آرایش  وویرایش نمایی تاشاید بتوانی تنها گوشه ای از دنیای شگفت یک هنرمند را باز نویسی  نمایی .
من هنرمند نیستم اما " واژه ها " را یه اندازه یک " کوچه " از یک شهر می شناسم
نوشتن درباره " شهیار قنبری " اما کار دشوار تری است چراکه او به معنای دقیق کلمه یک هنرمند " شایسته وناب  " است
شهیار قنبری متولد 1329 تهران _ فرزند حمید قنبری   با سرایش ترانه " قصه دوماهی " پای در چای پای  بزرگان می گذارد _ شهیار درباره سرایش  ترانه قصه دوماهی می گوید   :" بند ناف ترانه من این چنین  بریده می گردد "

تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام 

گرچه نام " شهیار " با ترانه سرایی درگوش زمان وزمانه   پیچیده است اما هنر سرودن ( شعر وترانه ) تنها گوشه کوچکی از چندین هنراین هنرمند  " کمیاب " است .
شهیار  آهنگ ساز است _ نمایش نامه می نویسد _ مجری قابلی است _ فیلم سازی وبرنامه سازی برای رسانه ها را هم درپرونده خود دارد و دیگر اینکه  بازیگر برنامه های رادیویی نیز هست _ آنچه براین مجموعه سرشار می افزاید " صدای شهیار " است 
وقتی یک ترانه سرا باصدای خوش خود ترانه اش رابخواند " زیبایی  " یک اثر هنری به نقطه اوج خود می رسد  و شهیار چنین است ......... 
شهیار  _ دوباره بگو _ شهیار    نام کوچک من زیباست 

ما دوماهی  باعشق تنگی " تنگ بلور " را تحمل می کردیم 
 تا آن لحظه که " خانه خراب " حفت من راکشت وخورد 
ومن  اکنون  درتنهایی  " تنگی " تنگ بلور را حس می کنم 
و ترسی که درجان من افتاده است _ 
حس غریبی درگوش من زمزمه می کند 
زمان فرارسید 
اکنون نوبت من است    _ سایه  " جفتخوار "  را می بینم 

شصت وپنج ساله است 
با کوله باری از " واژه های تازه وناب  "
بامشتی از ستاره و با دنیایی از پیام 
پرسه زنان درکوچه های شهر می گردد
بهرکس می رسد یک " یک لبخند و یک کلمه هدیه می دهد 

نفس بکش  _ جمله هایش  را بالا  بکش  که 
بوی گل سرخ در پگاهی تابستانی دارند 
همانند " عقاقی " لمیده بردیوار  درکوچه " حمید "
که هر رهگذری را سرمست می کند 

دنیای شهیار " دنیای رنگارنگی است _  آرمان شهری در دل تاریکی 
که تنها  برق ترانه هایش فضا را روشن کرده است 

ولی قهرمان قصه ما دلتنگ است 
دلتنگ از کسانی که " حتی " زحمت  چند بار تکرار نام  او " شهیار " راهم بخود روا نمی دارند 
دلتنگ است از " بی هنرانی " که  در کارخانه تولیدی " ترانه های یک بار مصرف " شب وروز مشغول تولید " اند  

شگفتا  و شگفتا که  هنرمند ما دراین برهه زمانی تنها ارزویش ساختن  یک " فیلم " است 
ولی کو ؟ چه کسی حاضر است سرمایه اش را دراختیار کسی قراردهد که حاضر نیست هنرش را در آشفته بازار " تجارت شبه ترانه  " به معرض فروش ومزایده  بگذارد و ترجیح می دهد نوشت هایش درکشوی میز خاک بخورند تا به دست هنرمندان یک شب زایش وشب دیگر پژمرده نیافتد 
شهیار را کم تر می فهمند وکم تر گوش   می کنند چراکه دنیای " شهیار " گرچه درنهایت  بی پیرایگی  وروان ی  " است اما گام گذاشتن دراین دنیا " کار هرکسی " نیست " هم هوش می خواهد و هم گوش نیوش " 
گم شدن دراین دنیای شگفت " سخت " است وهرکه گم شد دیگر یافتن او کاریست دشوار 
جاذبه دنیای " شهیار " گرچه قوی است اما هرکسی را بخود جذب نمی کند چراکه " دنیای فهم ودرک وشعور " است 
دنیای " شهیار " درعمق " دریاهاست _ جایی که شاعر ما " صد پله پائین می رود تا با " دریا " گریه کند 
درگوشه ای  در کنج صدفی  مروارید وار گریه می کند 
دوست دارد درسمفونی آبی سوز  مشکوک سازها را گریه می کند 

شاعر ما گرچه در " غربت ناخواسته " زندگی می کند اما پس از فرود در مهرآباد و رد شدن از کوچه " حمید " شوق پرسه زدن در تخت جمشید اورا به پس کوچه های تاریخ می کشاند ..
و............ تاریخ مغول را با شهادت  حریق بلبل فریاد می زند 
قهرمان قصه ما ازجنگ وخون بیزار است و صلح وآشتی را آرزو کرده وبه سرداران " بی سر " توصیه می کند :
جنگجو _ جنگجو .............. از آشتی بگو 

هدف از این نوشتار شعر وترانه شناسی " شهیار " نیست که فرصتی زیاد و تاملی افزون می طلبد _ نگارنده برآن است که به سهم خود بعنوان یک علاقمند به شهیار و ترانه نوین بدین وسیله ازاین " ابر هنرمند " سپاسگزاری نماید که موسیقی ماندگار امروز ما وام دار ایشان است .







۱۳۹۳ بهمن ۱۲, یکشنبه

تاملی بر مقوله انسان وآزادی

 آزادی  نماد هستی وبودن 

آزادی زیبا ودوست  داشتنی  است ونمادی از هستی وبودن  پویایی _ وقتی ما پرواز یک پرنده را دراسمان مشاهده می کنیم گاهی  آرزو می کنیم که کاشکی ماهم هماننده آن پرنده آزاد ورها بودیم _ هرکجا که می خواستیم پرواز می کریم _ هرگاه خسته می شدیم برشاخ های یک درخت می نشستیم و هرکجا را مقصد نشان می گرفتیم بدون هیچ مانع و سدی بدانجا می رسیدیم _ درهیچ کجا مارا متوقف نمی کردند و مجوز ورود نمی خواستند و ما به  همه جهان را بدون هیچ مشکلی سفر می نمودیم .
اینگونه امید وارزوها زیباست ولی فقط برای پرندگان آزاد _ وقتی ما بعنوان " انسان " ازاین دنیای زیبا ودلچسب جدا شده وبه خودی خود می رسیم درمی یابیم که دنیای ما تا چه حد از دنیای پرندگان آزاد دور است 
انسان بااینکه خودرا برترین موجودات روی کره خاکی تصور کره وبدان می بالد گاهی چنان موانع و سدها اورا درخود می گیرن که تنها می تواند به آزادی پرندگان قبطه بخورد 
آزادی واسارت 
درمقابل واژه زیبا وشگفت آزادی  کلمه " اسارت " ایستاده است و ما انسان ها هرکدام بنوعی اسیر هستیم _ اسیر باورهای نادرست _ اسیر تخیلات واهی _ اسیر سنت های دست وپاگیر _ اسیر عادت های زیانبار _ واسیر لقعه ای نان برای جلوگیری از مرگ _  ما انسان ها گاهی  با نبوغ خود همین پرندگان آزاد را به اسارت می گیریم و به قفس می اندازیم _ ما شکوه وگلایه این اسیران قفس را " چه چه وخواندن " تلقی می کنیم _راستی چه  فرقی است  بین کوچه باغی خواندن آن زندانی درسلول و چه چه دلگیرانه یک  قناری درقفس ؟ 
  

آیا آزادی باید دارای حد ومرز باشد ؟
درمقوله آزادی وحد ومرز داشتن آن سخن های بسیار گفته اند _ حاصل کلام آنکه آزادی باید دارای حد ومرز باشد وحد ومرز آنرا مقوله ای بنام  " قانون " مشخص می کند _ پس گرچه همه می توانند وباید در آزادی زندگی کنند گرچه بنا برتعریفی کامل از مرزبندی آزادی این جمله بیسار دقیق وگویاست که " آزادی هرکس زمانی تمام می شود که آزادی یگران آغاز می شود " ییعنی اینکه همه افراد یک اجتماع تنها  در حد ومرزی که قانون مشخص نموده است آزاد هستند .
آزادی _ قانون _ مذهب واجتماع 
بنا بر آخرین دست آوردهای علمی بشر آزادی درچهارچوب قوانین معنا پیدا می نماید _ البته قوانینی که برپایه آخرین دست یافته های علمی بشر بوده و با دانش وخردمندی سازگار باشد _ باچنین فرضیه های اثبات شده ای " دستورات دینی _ مذهبی  _ آئینی نباید ونمی توانند دست مایه قوانین باشند چراکه تئوری های دینی _ آئینی متعلق به سده ها وهزاره های گذشته بشر هستند وبهمین دلیل امروزه با دست آوردهای علمی امروزه بشر هیچگونه سنخیت ونزدیکی نداشته ودرتظاد با دستاوردهای علمی بشر می باشند
گرچه مبلغان ومبشران دینی _ آئینی تلاش می کنند تا با کمی تغییر وتفسیروتوجیه دستورات دینی را سازگار با دستاوردهاوتجربه های عملی بشر امرور سازگار نشان دهند ولیکن از آنجا که برپیکر این تئوریها " لباس مقدس " پوشانده شده  ودرکلیت و وموارد پایه ای این باورها نمی توان تغییر داد این کوشش ها بی ثمر ونتیجه بوده است وانسان امروز که از دوران های ماقبل خردمندی _ حکومت دینی وو...... گذشته است تحت هیچ عنوان حاضر به قبول وپذیرش این تئوری های قدیمی و ناکار آمد دردنیای امروز نیست _ قوانین دینی را می توان تنها بعنوان سنت های دیرباز _ درمحدوده خصوثی افراد دین باور تعریف نمود _ برای نمونه خانه ویا مراکز مذهبی  تنها مکان های مجاز برای تبلیغات دینی می توانند محسوب شوند و صدالبته تاجایی که اینگونه تبلیغات هم به دور از فرهنگ خشونت باشند وهم اینکه هیچگونه مزاحمتی برای سایر افراد جامعه ایجاد ننمایند_ چراکه جامعه مکان وملکی است " مشا " و مشترک ومتعلق به همه افراد یک جامعه چه مذهبی وباورمند وچه غیرمذهبی وبدون اعتقاد 
دین و عقاید دینی وجمعیت دیندار  تا آنجا قابل احترام هستند که در مکان ومحدوده تعین شده خویش  تلاش نمایند وطبعا جامعه ( کوچه وخیابان ومراکز همگانی ) نمی توانند ونباید جولانگاه طرفداران یک ویا چند دین ومذهب باشد _ افراد غیر مذهبی از جامعه همان حق را دارند که دین داران  و معتقدان به مذاهب وائین ها ی مختلف و سهم هریک باید توسط دیگری به رسمیت شناخته شده ومورد احترام قرارگیرد ......
پدرام میرپارسی ( رگ تاک )